1 ـ بالاخره پس از کش‌وقوس‌های فراوان، «ضدقهرمان» مجوز گرفت که اتفاقی‌ست مبارک. فارغ از بحث کیفیت و سلیقه، ساختۀ عارف افشار با توجه به اطلاعاتی که به شکل بی‌پرده عیان می‌سازد، مستند مهمی است و باید دیده شود. «ضدقهرمان» بنا به آن‌چه از نامش برمی‌آید پرترۀ یک ضدقهرمان است؛ ضدقهرمانی به نام محمّد صادق صادقی گیوی معروف به صادق خلخالی.

2 ـ علاوه‌بر این، عنوان فیلم دربردارندۀ رویکرد کلی این مستند نیز هست. مستند در نهایت به یک دیالکتیک قهرمان و ضدضهرمان می‌رسد؛ بهشتی یا خلخالی؟ در جایی از مستند یکی از مصاحبه‌شوندها برای مقایسۀ تمایز میان بهشتی و خلخالی با ظرافت تمام از دوگانۀ حریر و دشنه مثال می‌آورد. فیلم به تبعیت از همین رویکرد کانسپت ضدقهرمان را نیز از طریق سوژه‌اش تبیین می‌کند؛ آدمی که تقریباً تمام ارکان نظام جمهوری اسلامی و حتی شخص حضرت امام از کارهای او ناراضی‌اند امّا بخش قابل توجهی از مردم، علی‌الخصوص بخشی از حزب توده، دوست‌دار او هستند. به همین علت هم هست که بنی‌صدر در دورۀ ریاست جمهوری‌اش، خلخالی را مسئول رسیدگی به پرونده‌های جرایم مربوط به مواد مخدر می‌کند. علاوه‌بر همۀ این‌ها مستند اطلاعات جالبی را در دسته‌بندی‌های منظم و در چند پرده منتقل می‌کند. مثلاٌ به جریان مرموز اعدام هویدا می‌پردازد و دکتر شیخ‌الاسلام که از زیر تیغ خلخالی گریخت و این‌که شاه پیش از خروجش از ایران بسیاری از سران رژیم خودش را در زندان کرده بود که هویدا و شیخ‌الاسلام از جملۀ این زندانیان بوده‌اند. به این مسئله اشاره می‌شود که خلخالی در هنگام امضای احکام اعدام، عمدتاً حتی نام افراد را نمی‌خواند و این قضیه وقتی ثابت می‌شود که او حکم اعدام خودش را امضا می‌کند. نامی همچون ماشااللّه قصاب به میان می‌آید که به‌نوعی حکم شعبان بی‌مخ را برای خلخالی داشته‌است.

3 ـ یکی از نقاط ضعف فیلم این است که این مسئله هرگز تبیین نمی‌شود که اساساً خلخالی با چه سبقه‌ای وارد فضای سیاسی می‌شود و براساس کدام توانایی جایگاهی سیاسی پیدا می‌کند و این جایگاه تا آن‌جا پیش می‌رود که با وجود عدم‌رضایت از عملکرد تندروانۀ او، همتی برای کنارزدنش وجود ندارد؛ چراکه او تبدیل به ضدقهرمان شده و محبوب مردم است. اختلاف در نظرات مصاحبه‌شوندگان که پیرامون احوالات خلخالی شکل می‌گیرد، دیالکتیک خوبی را در اتمسفر اثر ایجاد می‌کند امّا ای کاش مستندساز رجوعی هم  به صحبت‌های خلخالی در مستند «قضیۀ شکل اول، شکل دوم»، ساختۀ عباس کیارستمی می‌کرد و سعی می‌کرد از این طریق سویۀ دیگری از گفتار و رفتار خلخالی را نیز به نمایش گذاشته و بنیان‌های دیالکتیکی اثرش را تقویت کند. ضمن این‌که محله‌ای که با آن آب‌وتاب در ابتدا از آن سخن به میان آمد در ادامه تقریباً به دست فراموشی سپرده شد و به جز لحظه‌ای که بعدها دوباره به آن برمی‌گردیم، مشخص می‌شود که این پیش‌پرده چندان هم حائز اهمیت نبوده‌است.