مستند "ناخدا" ساخته علی ارکیان ماجرای ناخدایی است که در بوشهر با قایق ماهیگیری می کند و در عین حال تابلوهایی زیبا از ماهیان و دریا و ساحل را نقاشی کرده و در ساحل به معرض فروش می گذارد.
فیلم، فقدان گفتار متن است و در طول فیلم صحبت چندانی از ناخدا نمی شنویم. در خلال فیلم و ماهیگیری های اوست که کم کم نقاشی هایی را یکی پس از دیگری دیده و هر چه که فیلم جلوتر می رود، هنوز نمی دانیم که نقاش آنها کیست، تا سرانجام در نقطه ای از فیلم پی برده که ناخدا همان نقاش است و یا شاید هم نقاش ناخداست!
فیلم از منظر تصویربرداری، نمره قابل قبولی می گیرد و هر چند که دریا و قایق و ساحل خود به زیبایی تصویر کمک می کنند، اما نورپردازی و قاب بندی های خوب، این زیبایی را بخوبی ثبت نموده و به ما نشان می دهد. همچنین این قاب بندی در سکانس بازار ماهی فروش ها وقتی که در نماهایی بسته چهره و چشمان ماهیان را در نماهایی پی در پی و با صدای یک شعر می بینیم، تاثیرگذاری خوبی را بر مخاطب می گذارد، هر چند که شعر نسبتا طولانی است و نیاز به ایجاز در این سکانس احساس می شود.
با این حال از نظر روایی، علی رغم اینکه در طول فیلم تماشاگر قاعدتا کنجکاو دانستن ماجرای این ناخداست که چرا به نقاشی رو آورده و چگونه آن را آموخته و به این درجه از توانایی رسیده است؛ اما پاسخی برای این کنجکاوی و پرسش های خود نمی بیند. حتی با اینکه در چند جا حس می کنیم که حالا دیگر وقتش است که فیلم زبان باز کرده و اصولا فیلم می طلبد که سرانجام تا دیر نشده توضیحاتی در این باره داده و تماشاگر را نه تنها از کنجکاوی بلکه حتی هر چه بیشتر به پایان مستند برساند و از سردرگمی نسبت به شناخت ناخدا در آورد. اما باز هم هیچ اطلاعاتی در این باره به او داده نمی شود و تازه وقتی فیلم پایان می گیرد، نوشته ای در منظر تماشاگر نقش می بندد که در آن نام کامل ناخدا و چگونگی رو آوردن او به نقاشی و موفقیت هایش و کتاب هایش و سبک نقاشی هایش و حضورش در نمایشگاه های بین المللی شرح داده شده است؛ در صورتی که همه این اطلاعات از نظر منطقی و ساختار درست روایی باید در طول فیلم به شکلی تدریجی بیان می گردید و عجبا که این مهم تنها به یک نوشته و آن هم در پایان فیلم واگذار شده است.