پالمیرا نام شهری باستانی در ۲۱۰ کیلومتری دمشق است. این شهر دارای یکی از تاریخی‌ترین ویرانه‌های تمدنی باستانی است که در فهرست میراث جهانی یونسکو نیز قرار دارد. این شهر که به مروارید صحرا نیز معروف است،‌ تبلور هنر در جهان باستان و نشانگر هنر و معماری قرن‌های نخست و دوم است که در آن از تکنیک‌های یونانی و رومی بهره برده و نفوذ هنر ایران باستان نیز در آن مشهود است. تا پیش از جنگ داخلی سوریه، این محل که بیش از هزار ستون و گورستانی عظیم با بیش از ۵۰۰ مقبره دارد، هر سال بیش از ۱۵۰ هزار جهانگرد داشت که از پالمیرا دیدن می‌کردند. اما در دوران جنگ، خسارت عظیمی به پالمیرا وارد شد. ستون‌های معبد بَعَل به شدت آسیب دید. جای گلوله‌ها بر ستون‌های معبد باقی ماند. در ۲۰۱۵ گروه داعش پالمیرا را تصرف کرد و به قول یکی از فرماندهانش،‌ نه با بولدوزر که با ابزار دستی مجسمه‌های آن جا را با خاک یکسان کرد.

«جای زخم جنگ» روایت این ویرانی از زبان زنی است که خود را مادر این شهر می‌نامد. در همان ابتدا نمای متحرکی که در ادامه کم‌کم از زمین اوج می‌گیرد، سعی دارد حجم ویرانی‌های شهر را به تصویر بکشد. در این مستند از تصاویر آرشیوی استفاده شده تا گذشته باشکوه این شهر به نمایش در آید. راوی از نخستین ویرانی این شهر سخن می گوید که به دست امپراتور روم رخ داد و ناگهان تصاویری از مشتی افراد می‌بینیم که وحشی‌تر از اقوام خونخوار تاریخ با پتک به جان آثار تاریخی شهر افتاده‌اند. اما فیلم نشان می دهد که سرانجام شهر از داعش پس گرفته شده اما حیف که چه آثاری از میان رفته‌اند. اکنون نیرو های خودی در شهر می‌گردند و خرابه‌هایی را به هم نشان می دهند که زمانی دوربین‌های داعش به هنگام ویرانی‌ها بنا‌ها و مجسمه‌ها ضبط کرده بودند. در این میان بنای فرماندهی داعش را نیز می‌بینیم و قناتی را که داعشی ها بعد از عزیمت، از ترس جانشان به آن پناه برده بودند. این نما نشان می‌دهد که هر ظهوری سرانجام سقوطی در بر دارد. در فیلم‌های مستند داعشی ها آن ها خنده بر لب و تکبیر‌گویان آثار باستانی را ویران کردند اما اکنون گریخته‌ و یا مخفی شده‌اند. اکنون دست سرنوشت گریبان داعشیان را می‌گیرد و مخفی‌گاه‌های آن‌ها ویران می شوند. حجم ویرانی‌هایی که «جای زخم جنگ» به نصویر کشیده است،‌باورنکردنی و حیرت‌‌انگیز است. اما با دیدن مغازه‌داری که در میانه خرابی ها مغازه نیمه ویرانش را بازگشایی می‌کند، جلب توجه می‌کند. وقتی از او می‌پرسند که به چه انگیزه‌ای به کارش ادامه داده است، او پاسخ می‌دهد: برای بازگشت به زندگی. او با این که می داند در این وانفسا چندان مشتری هایی وجود ندارند اما امیدش به آینده است که به تدریج مردم به شهر باز می‌گردند و سری هم به مغازهٔ او خواهند زد.

اما شاید تراژیک‌ترین بخش این اثر مستند، حضور مدیر موزه شهر در جلوی آن باشد که در میانه نماهای ویرانی‌ها از بازسازی موزه سخن می‌گوید تا این که بتوانند بار دیگر آن را بازگشایی کنند. این اثار مانند فرزندان اویند که پیش چشمش یکی بعد از دیگری ویران شده اند و او حالا امید دارد که تکه‌های باقی‌مانده را گردآوری وترمیم کند. آن‌ها را یکی یکی به هم بچسباند تا مگر شبحی از  آثار تمدنی از بین رفته را دوباره بسازد و به بازدیدکنندگان موزه نشان بدهد. او می‌گوید همزمان با آزاد سازی شهر وارد شهر شده و شاهد وحشی‌گری‌های داعشی‌ها بوده است. او معتقد است این ویرانی‌ها ربطی به دیانت و اسلام ندارد بلکه آن‌ها به دنبال ویرانی تمدن و انسانیت بوده‌اند. یکی از نیرو‌ها به نکته عجیبی اشاره می‌کند. او می‌گوید بر روی بازوی چپ یکی از مجسمه‌ها نوشته بود: هر کسی که خون انسان‌ها را بر روی زمین نریزد، انسان خوبی است. اما ظاهراً داعشی‌ها نه تنها انسان نبودند بلکه از ریختن خون دیگران و خونخواری نیز لذت می‌بردند.

شاهپور عظیمی