مولکولهای ونیزی به کارگردانی آندره سرژ و محصول ایتالیا در بخش بین الملل جشنواره حقیقت است . سرژ که از میلان به شهر پدریاش ونیز میرود در آنجا در دوران قرنطینه عمومی گرفتار میشود و تصمیم به ساختن این مستند از شهر ونیز میگیرد .در این فیلم فرم روایت و شخصیت راوی مدام در حال تغییر است و بازگشت به راوی اصلی است .همچنین موضوعات در حال بررسی توسط فیلمساز مدام سرگردان است و انتخاب ویژهای ندارد اما تمام موضوعات مرتبط با یک خط ربط اصلیاند ،که همان شهر روی آب ونیز است .یکی از نکات مثبت فیلم مواجههی مخاطب با نحوهی روبروشدنِ اهالیِ ونیز با ماجرای بالا آمدن سطح آب است .
تصور کنید قرار باشد آب به داخل منزل شما هم برسد . در فیلم شاهدیم که چطور میز و مبل و صندلی قرار است ۱۵ سانت و یا بیشتر از سطح خانه قرار بگیرند . این مواردی که در فیلم در رابطه با سطح آب ونیز در دوران مختلف توضیح داده شده ، نشان میدهد فیلمساز در این مورد پژوهشهای خوبی انجام داده و فقط به دلیل آشفتگی فضای قرنطینه عمومی و ترسهای ناشناختهی این اپیدمیِ ناشناخته ، در تدوین دادهها و ارائهی آنها شلخته عمل میکند .
وی به میان مردمان بومی کافه نشین رفته و با دوربینش در حال عبور از کوچه و خیابان های ونیز با قایق تمام این حالات ، حرفها و شنیدههایش را ثبت کرده است . اما این دوربین جستجوگر و فرد پشت و جلوی دوربین همه از رخوتی عمومی رنج میبرند که به مخاطب سرایت میکند و در نهایت دلیلش توجیه پذیر نیست کمااینکه قابل درک باشد .
کرونا ، اپیدمی ، قرنطینه ، زندانی اجباری شدن در یک شهر . بله شاید قابل درک باشد و مخاطبان فیلم هم به چنین حالاتی دچار شده باشند . اما سوژهی ما یک شهر با بسیاری امکانات بصری است که فیلمساز گویا تلاش کرد دیده نشود .روایت ما پر از اطلاعات خوب است که فیلمساز تلاش کرد گویا به گوش نرسد .فیلمساز در این میان حتی در استفاده از تصاویر آرشیوی سرگردان است ، از تصاویر آرشیوی درباره شهر ونیز گرفته تا فیلمهای گرفته شده توسط پدر و عمویش را بی هدف استفاده میکند و با روایت های متنی طولانی در قالب نریشن هم موفق به اتصال درست و منطقی بین انتخابهایش نیست.
فیلمساز در ونیز قرنطینه شده و از خاطرات کودکی تا آنچه مشاهده میکند و آنچه از ونیزی ها میشنود را ثبت و ضبط میکند اما آیا توانسته است در مدیوم های جذابتری از فرم ساخت مستند ورود کند ؟ پاسخ منفی است . فیلم جذابیت ممکن برای پیگیری موضوع توسط مخاطب را دارا نیست . در تصویربرداری و استفاده از تصویر های آرشیوی هم در شهری همچون ونیز ، فیلمساز و نگاهش فاقد زیبایی شناسی و ارزش سینمایی است . استفاده موسیقی در فیلم بیهدف است و منطق خاصی را دنبال نمیکند . کمااینکه در شروع فیلم مخاطب خیال می کند با فرمی از روایت طرف است که بیشباهت با فرم روایی سینمای داستانی ایتالیا نیست ، اما فیلمساز در ادامه مخاطب را ناامید میکند . در مجموع یک معرفی آشفته و ناموفق از شهر ونیز و ارتباط فیلمساز با این شهر را شاهدیم .