حتی اگر داستان گلمحمدها را ندانیم، حتماً اسم و عنوان محمود دولت آبادی و رمان «کلیدر» برای ما آشناست، اما بین داستانی که دولتآبادی ساخته با آنچه در واقع امر در پیرامون سبزوار در دههی 20 اتفاق افتاده تفاوتهایی هست. مجتبی اسماعیلزاده در مستند «شرق وحشی» خواسته اصل داستان را از هر دو سوی دعوا بپرسد، هم خان، هم رعیت.
هرچند قریب به هفتاد سال از پایان داستان گذشته اما پسران علی اکبر ارباب، الداغی و خانمحمد و دختر گلمحمد کلمیشی هنوز خوب به یاد دارند که چه بر سر پدرانشان گذشته. مستندساز از شاهدان عینیِ میدان شهر سبزوار که جنازههای گل محمدها و خان عمو را دیدهاند میپرسد که چه شد و چه دیدند و هرکدام از چشم خود داستان را روایت میکنند. روایتهایی که گاه تعارض و تناقضهایی هم دارد. مخاطب، هم این جمله را میشوند که گل محمدها یاغی بودند و باج به زور از مردم مظلوم میگرفتند و هم اینکه آنها عیّار بودند و خانها را سرکیسه میکردند و از سر ظلم و ستمی که بر آنها رفت، با رژیم شاه به جنگ برخاستند. یکی با آنها پدر کشتگی دارد و کینهیشان را به دل گرفته و دیگری قهرمانشان میداند و به ایشان افتخار میکند.
طبیعی است که نام رمان بزرگ کلیدر به گوش بیشتر ایرانیها رسیده و ما میدانیم که پیش از این مرجع اصلی آنچه ما از گلمحمدها میدانستیم همین رمانی است که بخشی از آن زاییدهی ذهن نویسنده، یعنی محمود دولت آبادی است و البته از آنجا که ماهیت آن اثر داستانپردازی است، ایرادی به عدم انطباق تام و تمام با واقع وارد نیست. اما دربارهی فیلم مستند این نمیتواند صادق باشد.
مجتبی اسماعیل زاده دربارهی کلیدر و دولتآبادی میگوید: «آقای دولتآبادی در بزرگ کردن و شناساندن گلمحمد نقش به سزا و غیرقابل کتمانی داشته و اگر ایشان «کلیدر» را نمینوشت، فکر میکنم که این شخصیت در حد یک قهرمان محلی باقی میماند، اما آقای دولتآبادی با اضافه کردن جزئیات و پرداخت جذابی که نسبت به قصه داشتند، این شخصیت را تبدیل به قهرمان ملی کردهاند.»
گر از اسماعیل زاده بپرسید که چرا سراغ خود دولتآبادی نرفته، به شما خواهد گفت «دولت آبادی به من گفت که پسرم من هر حرفی درباره «کلیدر» داشتهام را بیان کرده و دیگر حرف جدیدی ندارم.» جالب اینکه مستندساز اعتراف میکند هنوز کلیدر را نخوانده است!
پیش از اسماعیلزاده هم کسانی برای ساخت مستند از داستان کلیدر اقداماتی کردهاند اما او تفاوت را در پیدا کردن اشخاصی که با یک نسل فاصله یا فرزندان شخصیتهای اصلی داستان بودهاند، یا خود، ماجرا را دیدهاند، یا دربارهی آن پژوهش مفصلی داشتهاند، قرار میدهد. نکتهی قابل توجه در روند تولید «شرق وحشی» مدت زمانی است که برای به ثمر رسیدن آن صرف شده، چیزی نزدیک به ده سال که بنا بر قول اسماعیل زاده «برای تشخیص سره از ناسره سپری شده»
به جز داستان و کسانی که هر کدام نسبتی با گذشتهی نزدیک دارند، وجوه جامعهشناسانهی رویداد، مثل مرثیههایی که برای گلمحمد خوانده شده نیز، مد نظر اسماعیل زاده بوده است.
نگارنده دربارهی نکات فنی اثر در این مقال به چند نکتهی کوتاه بسنده میکند. یک اینکه استفاده از گرافیک متحرک به ویژه برای جانمایی رخدادها و موقعیت جغرافیای افراد، قشونکشیها و نزاعها خوبند. مستند، هم موسیقی تولیدی دارد که کار مازیار خواجیان است و هم قطعات انتخابی که بالطبع یا اشعار محلی دربارهی گلمحمد هستند یا برگفته از آنها و آخر اینکه تحقیق، تصویر و تدوین در «شرق وحشی» با خود جناب کارگردان است.
در یک دید کلی مستند بلند «شرق وحشی» ساختهی مجتبی اسماعیل زاده یک وسترن تمام عیار است، قهرمانانی دارد که برخی میمانند و برخی کشته میشوند، خون و خونخواهی جانانهای رخ میدهد، ارباب و رعیت بر هم میشورند و البته تمامی اینها در دهههای 20 و 30 و جایی حوالی سبزوار اتفاق میافتد.
مستند در ده گزارش آنچه بر خانوادهی گلمحمد کلمیشی رفته را از زبان اهالی روستاها و برخی مطلعین و پژوهشگران روایت میکند. عناوینی مثل «همیشه پای یک قتل در میان است»، «چوپان یاغی میشود»، «ملاقات با بانوی سالخوده» عنوان این گزارشهاست که یک به یک فصلهای روایت را پیش میبرند.
کشش دراماتیک یک داستان نه چندان دور، رخدادهای تراژیک با وجوه قوی قهرمانپردازانه، صداقت در روایت و پرهیز از سوگیری و قضاوت باعث شده مستند «شرق وحشی» را اثری درخور تحسین بیابیم.
پی نوشت: نقل قولها از مستندساز از مصاحبههای او با ارباب جراید آمده است.