زندگی " سعيد " یک نوجوان ساربان در روستایی نزدیک شهر" نهبندان" در استان خراسان جنوبي ، از زبان خود او، در مستند "سارِوُ" ساخته ي "
محمدعبداللهي" به شيريني روايت مي شود تا به كمك يك مستند قوم نگار و اجتماعي با گوشه هايي از كار و زندگي و چگونگي زيست و شرايط زندگي آدم هاي آن منطقه آشنا شويم. منطقه يي كه سعید (شیعه) و عبدالله (سنّی ) به همراه خانواده هايشان دركنار هم با آرامش و بي تنش زندگي مي كنند. در مستند سارِوُ یا ساربان، دوربين مستند ساز به جايي نزديك مرز ایران و افغانستان در روستای کجی سفلا و كجي علیا در حوالي نهبندان، نزديك مي شود تا به همراه دو نوجوان، ما را با سابقه ي شترداري در اين آبادي ها و عشق و علاقه يي كه به اين كار دارند ، آشنا كند. فيلم با نماهايي از فضاي روستا ،خشت زني بازيگوشانه ي بچه ها ، كودكي كه از شش خواهرو دو برادرخودش حرف مي زند و راوي آشنا ي مستند سارِوُ كه از دوستش عبدالله كه هنوزهم از روستاي كجي به سهل آباد مي رود تا در مدرسه ي آنجا درس بخواند ، مي گويد و حدس مي زند كه معلوم نیست عبدالله ، بعدا به درسش ادامه بدهد یا نه؟!
از زبان سعيد مي شنويم كه: بلوچ ها از گذشته ها ي دور ، در كار پرورش شتر مهارت داشته اند و اين شغل را بسيار دوست مي داشتند و خو او نيز این شغل را بسيار دوست دارد و دلش مي خواهد با عبدالله گله بزرگ شتر داشته باشند . حتي اعتقاد دارد كه باتوجه به سختي زندگي در شرايط خشكسالي و بيكاري اكثر جوان هاي منطقه ، پرورش شتر مي تواند براي آن ها شغل خوب و پُردرآمدي باشد.سعيد شترها را حیوان خوب و بی آزاری مي داند. مي گويد: اگر باران ببارد و تالاب پُرآب شود، شتر ها چاق می شوند و همه جا پُر از آب وعلف میشود و زندگي مردم آبادي هم بهتر مي شود.به گفته ي سعيد، آن ها الان نزدیک به ۵۰ تا ۶۰ نفر شتر دارند كه مال روستای کجی است.
چند سالی بود که شغل شترداري از بین رفته بود، حالا ، دوباره نوجواني مثل سعيد اين كار را شروع کرده است و مي گويد كه عبدالله هم این کاررا ادامه خواهد داد. كار رسيدگي به گوسفندان با پدر سعيد است و جمع كردنِ شترها از صحرا، برعهده ي سعيد و عبدالله است. تلخ ترين روزهاي زندگي سعيد ،همان روزهايي است كه خريداران شترها به آبادي مي آيند وچند شتر را دست و پا بسته ، به كمك بالابرهايي سوار وانت بارها مي كنند و مي برند. اگرچه دل سعيد براي شترهاي كه از آبادي دور مي شوند، تنگ مي شود و گاهي نيز اشكي در چشمانش حلقه مي زند، اما در ادامه ي اين فيلم مستند با ديدن نماهايي زيبا از پخت نان در كنار تنورهاي گِلي به دست زنان آبادي و برپايي يك مجلس پرشورعروسي با آواي سازها و دُهل ها و سُرناها يي كه درفضاي آبادي مي پيچد ، شور زندگي را با لبخندي شيرين در چهره ي سعيد و عبدالله و همه ي كوكان آبادي مي توان به تماشا نشست.
عزيزالله حاجي مشهدي