1 ـ روزی یک مرد گزارشی را به سازمان محیط‌بانی نهاوند می‌دهد مبنی‌بر این‌که در آن محیط خرس وجود دارد و او این خرس را دیده‌است. مأمورین می‌آیند و از او مدرکی می‌خواهند تا بتواند حرف‌هایش را ثابت کند؛ ولی او مدرکی ندارد و در وهلۀ نخست حرف‌هایش چندان جدی گرفته نمی‌شود. اصرارهای بی‌وقفۀ او در نهایت باعث می‌شود تا از سوی سازمان دوربینی به وی داده شود تا او بتواند از چیزهایی که می‌بیند عکس‌برداری کند تا ادعاهایش صاحب مدرک باشند. پس از کش‌وقوس‌های فراوان در نهایت مشخص می‌شود که ادعاهای او درست بوده‌است و این گونۀ جانوری در آن محیط وجود دارد.

2 ـ این‌ها امّا همه مک‌گافین مستند هستند؛ بهانه‌ای برای آغاز سفری به درونیات شخصیت اصلی و دغدغه‌های ارزشمندش. ساقۀ اصلی داستان مسئلۀ یافتن خرس است، امّا به مرور این شاخ‌وبرگ‌ها هستند که نقش اصلی را بازی می‌کنند. چیزهایی که به مرور برای مخاطب مهم می‌شوند دغدغۀ او برای حفاظت از زیست‌بوم است و میراث طبیعی آن منطقه. کوهستانی که از سوی مسئولینی که وظیفه‌شان حفاظت از این مناطق است، رها شده دست آخر تنها یک مدافع را به خود می‌بیند و آن همین پیرمرد قصۀ ماست. تلاش‌های اوست که در نهایت باعث این امر می‌شود که سازمان محیط‌زیست نهاوند، آن منطقه را به عنوان جایی که شکار در آن ممنوع است، ثبت کند و بالاخره تابلویش را نیز بیاورد و نصب کند. امّا تلاش‌های این مرد تنها به همین‌جا ختم نمی‌شود. او بر دیوارۀ کوه‌ها و صخره‌های آن منطقه نقاشی‌هایی می‌کشد که حکایت از تنوع گونۀهای جانوری آن محیط دارد. او این‌ها را می‌کشد برای آیندگان، تا اگر فردایی آمد و او دیگر در این جهان نبود و این کوهستان آخرین مدافعش را از دست داد، جوان‌ترها بدانند که این محیط چه چیز‌هایی را به خود دیده و اکنون چه چیزهایی را از دست داده‌است. عمل او یک کنش تاریخی است و مستندساز نیز با آگاهی کامل و به شکلی مناسب تمام این‌ها را به نمایش می‌گذارد. ارزش این دیوارنگاره‌ها بی‌شک با گذر زمان مشخص خواهد شد، درست همان‌طور که دیوارنگاره‌های انسان‌های نخستین در غارها امروز انسان را به شناخت دقیقی از خویش و گذشته و ریشه‌های وجودی‌اش رسانده‌است. جدای از نقاشی این مرد مجسمه هم می‌سازد و یک هنرمند تمام‌عیار است.

3 ـ مستند علی‌رغم کیفیت بالایش، خالی از اِشکال نیست. مثلاً در جایی به درگیری با عشایر اشاره می‌شود که به‌نظر می‌رسد که مستند قصد دارد تا به مسئلۀ شکاری که ممکن است از سوی آن‌ها صورت پذیرد اشاره کند؛ امّا به سرعت از آن عبور می‌کند و این اشارۀ به عشایر که از دهان یکی از آدم‌ها خارج می‌شود، مبهم می‌نماید. بهتر بود تا مستندساز این بخش را در تدوین نهایی درمی‌آورد. ضمن این‌که مستند یک جاهایی از ریتم می‌افتد که با یک تدوین بهتر این مشکل هم حل می‌شد.