1 ـ عنوان فیلم به تیری برمیگردد که از چلۀ کمان رهاشده است. فیلم به نوعی یکجور بازنمایی رهایی است و آزادی. توگویی فیلمساز به سوژهاش گفته که من دوربین را میآورم و تو هرچه دل تنگت میخواهد بگو. فیلم به همین سادگی زیباست؛ یک روایت ناتورالیستی از تنهاییِ یک مقاومتکننده، یک جنگجو، یک زن که هرگز تسلیم نمیشود و خانهاش را ترک نمیکند.
2 ـ او به صدای بمبها میخندد و تلاشهای رژیم اشغالگر را مذبوحانه میداند. و البته گریه هم میکند، گریه برای آنهایی که اکنون دیگر نیستند. اشکهای او امّا در پسزمینهای از تاریکی شب باشکوه مینماید؛ انگار که این قطرات چراغی هستند برای پیدا کردن مسیر در این ظلمت سهمگین. مسیری که بهواسطۀ آن، این زن نانهایی را که پخته به هموطنانش میرساند و آنها را سیر میکند.
3 ـ عموماً فیلمهایی که با فرم ناتورالیستی ساخته میشوند، تأکید بسیاری بر زمانهای مرده دارند؛ زمانهایی که گویی همه چیز از تپش ایستادهاست و قرار نیست هیچ اتفاق ویژه، خاص یا دراماتیکی بیفتد. در این فیلم هم شاهد این زمانهای مرده در فضاهای خالی و ساکت هستیم، امّا نحوۀ بهره بردنِ فیلمساز از این تمهید سویهای دیالکتیکی دارد به این شکل که با حضور زن و رهاییاش این فضاهای ظاهراً مرده، زنده میشوند و جان میگیرند. زن آمدهاست تا سکوت را بشکند، آمدهاست تا آزادگی را فریاد بزند و بگوید که ما هستیم و هیچجا نمیرویم. فیلم دربارۀ زیستن و ارزش آن است. فیلم بازگوکنندۀ این نکته و صدالبته این حقیقتِ بیچونوچرا است که اگر حتی درنهایت یک فلسطینی زنده بماند، همان یک نفر مقاومت خواهد کرد، مبارزه خواهد کرد و در نهایت کشورش را پس خواهد گرفت.
4 ـ «عاتقه» همچون غذای خوبیست که چاشنی کافی ندارد؛ به همین علت نیز بیش از حد یکنواخت مینماید. البته بخشی از این یکنواختی را بیشک میتوان به محدودیتهای غیرقابلانکاری نسبت داد که در چنین آثار ملتهبی وجود دارند؛ امّا با این وجود میشد رجوعی به تصاویر آرشیوی کرد و در لابهلای تصاویری گنجاند که تنها سوژهاش یک انسان است، تا فیلم از یکنواختی خارج شده و پرتنشتر پیش برود و بالطبع تأثیرگذارتر بشود.