مستند نیمه بلند "گیسلو" به بحران زندگی زن جوانی می پردازد که ندانسته با عضوی از گروه طالبان ازدواج کرده و تبعات این وصلت هنوز دامان او و دو فرزندش را رها نکرده است. محمدصادق اسماعیلی که با مستند "آدور" به جداافتادگی یک پسربچه نوجوان کرمانی از مادر و بحران هویت او پرداخته بود، این بار نیز به یکی از معضلات و مشکلات زادگاهش؛ شهر کرمان می پردازد که مهاجران غیر قانونی است. "گیسلو" که در زبان کرمانی به معنی گل مژه است؛ استعاره خار در چشم را به موقعیت سوژه محوری خود تعمیم می دهد. زن جوان کرمانی که در 15 سالگی به واسطه سادگی و محبت ندیدن از خانواده، دل به جوانی افغان بسته که با هویت دروغین او را به بطن مناسبات طالبان کشانده و بعدها با دو فرزند رهایش کرده تا نه مدرکی دال بر ازدواج و نه هویتی برای فرزندانش داشته باشد. فیلمساز در رویکردی هوشمندانه زهرا را در موقعیت کار روزانه اش به مخاطب می کند؛ زنی که در کوره دودزده ذغال پزی در کنار مردان به کار مشغول است و عصرهنگام سیاه و خسته به خانه ای بازمی گردد که هم مردش است هم زنش؛ هم پدر است هم مادر دو پسر خردسالی که هویتی نامعلوم دارند؛ چراکه پدرشان متواری و سندی دال بر ازدواج والدین و تولد آنها وجود ندارد. در چنین شرایطی نزدیک شدن به زندگی زنی که هم خانواده خودش، هم شوهر به او پشت کرده و به نوعی طرد شده، مهمترین چالش فیلمساز بوده؛ اینکه بتواند اعتماد زهرا را برای راه دادن دوربین به حریم شخصی اش جلب کند که به خوبی این پیوند برقرار شده است. زنی که به نظر می آید برخلاف ناپختگی و جهل اولیه، آنقدر جسارت داشته که اشتباه خود را بپذیرد و به جای فرو رفتن، دستی برای نجات خود و فرزندانش دراز کند. هرچند ریسمانی که به آن آویخته، ضربه کاری تری به وجود و روح از هم پاشیده اش وارد کرده است. اما همه اینها نمی تواند چهره این کاراکتر را شکست خورده و ناامید جلوه دهد و همین وجه است که زهرا در شمایل قهرمان زنی دراماتیک قاب می کند. زنی که پای خبط ها، ترس ها و امیدهایش می ایستد و حتی راضی می شود دوباره به دل طالبان برود تا بتواند هویتی برای فرزندانش دست و پا کند.

این وجه کمک کرده که "گیسلو" تبدیل شود به مستندی زنده، پویا و پرتنش که در لحظه می تواند مخاطب را با غافلگیری همراه کند. این غافلگیری هم در واگویه های زهرا نهفته که با شجاعت و جسارت مصیبت هایی را که بر سرش آمده؛ مقابل دوربین به اشتراک می گذارد، هم در مواجهه هایی که به واسطه انتخاب های زهرا در مسیر مستند شکل می گیرند. وقتی راه های متداول همچون آگهی در روزنامه و پرس و جو از دوست، آشنا، غریبه و فامیل به نتیجه ای نمی رسد، چه بسا سکون و سکوت تنها راه چاره برای یک زن آسیب دیده باشد (همانطور که خانواده از زهرا انتظار دارد)؛ زنی که هیچ مدرکی برای اثبات ازدواج خود ندارد، چه برسد به حلال زادگی فرزندانش. اما آنچه زهرا را تبدیل به یک قهرمان پیشبرنده می کند، تصمیمی است که به عنوان آخرین و تنها راه ممکن می گیرد؛ یعنی بازگشت به افغانستان و دل طالبان برای یافتن جان محمد تا بتواند گواهی ازدواج یا تولد فرزندانش را به دست بیاورد. از این لحظه فیلمساز موجودیت و حضور خود را به عنوان یک همراه و حامی جدی و پویا برای زهرا در این سفر به نمایش می گذارد و در نقش برادرِ نداشته، همراهی اش می کند. فیلم در این بخش واجد تصاویر و موقعیت های بکر و لحظه ای و ملتهب است که ضرب آهنگ کار و ضربان قلب مخاطب را به شکل صعودی بالا می برند تا زهرا را با برقعی که هویت و موجودیتش را مخفی کرده به در خانه ای برساند که چندین سال به اسارت طالبان درآمده و حتی مورد تجاوز قرار گرفته است. چه کسی می داند زهرا پشت در آن خانه مخوف، چه حس هایی را تجربه کرده و آن وقت که از گوشه و کنار خانه عکس گرفته و با آشنایانِ ناآشنا روبوسی و با متجاوز چشم در چشم شده، چند بار قلبش از ضربان بازایستاده است؟ مستند "گیسلو" حکایت همان خار در چشم و گل مژه ای است که هیچوقت بهبود پیدا نمی کند و زهرا و زنانی همچون او که بنا به آمار ارائه شده در فیلم؛ فقط در کرمان بالغ بر 1200 نفر هستند، مجبور به حمل درد و رنج آن در طول عمر خود هستند. معضلی فراگیر که برآمده از مهاجرت غیر قانونی بخشی از افغان ها به شهری همچون کرمان و مناسبات مالی ازدواج با دختران محروم ایرانی در ازای پول است که سرنوشتی تراژیک و مشابه را برای بسیاری از آنان رقم می زند و دستمایه ساخت چندین فیلم مستند است.